داستان عشق رایان و اریک
رایان: ما از طریق Scruff ملاقات کردیم (اگرچه معمولاً به مردم می گوییم که آنلاین ملاقات کرده ایم) و پس از چند روز چت تصمیم گرفتیم که در تاریخ 4/14/18 شخصاً ملاقات کنیم. هر دوی ما از زمستان خسته شده بودیم و سعی میکردیم چند قدم به داخل برویم، بنابراین میخواستیم در سیستم آسماننمای مینیاپولیس قدم بزنیم. البته، ما فراموش کردیم که در مینه سوتا زندگی می کنیم و یک کولاک وحشتناک اواخر زمستان در همان روزی که قرار بود ملاقات کنیم، رخ داد. اما، اریک احساس کرد که بزرگراهها احتمالاً خوب هستند، و برخلاف توصیههای هم اتاقی رایان، ما از میان کولاک به سمت مرکز شهر مینیاپولیس حرکت کردیم.
ما راه میرفتیم و راه میرفتیم، درباره زندگی، پاستاها، علاقهمندیها به موسیقی و نمایشها صحبت میکردیم، در خندههای شیطانی به اشتراک میگذاشتیم که مردم در برفهای بیرون میافتند... تاریخ آنقدر راحت بود که انگار از قبل همدیگر را میشناختیم. بعد از بیش از 3 ساعت، به نظر هوشمندانه به نظر می رسید که سعی کنم به خانه بروم، و با یک بوسه رویایی در گاراژ پارکینگ، می دانستم که قرار است با این مرد شگفت انگیزی که به تازگی با او آشنا شده ازدواج کنم.
برداشت اول
رایان: ابتدا رسیدم و اریک را دیدم که از آسانسور پایین آمد و به لابی خارج از تارگت رفت. اریک در شخص بسیار خوش تیپ به نظر می رسید ... و در لباس فعال خود بسیار راحت به نظر می رسید. متوجه شدم که این مرد وقتی میخواهد پیادهروی کند، جدی بود و از لباس زیبای (خیلی گرم) که تصمیم به پوشیدن داشت پشیمان شد. صحبت کردن با اریک بسیار آسان بود و چشمانش مهربانی او را منعکس می کرد.
اریک: لبخند و شخصیت آرام رایان چیزی بود که اریک بلافاصله متوجه شد.
شروع به دوستیابی کنید
رایان: روز بعد دوباره همدیگر را ملاقات کردیم (پس از پاک کردن از زیر 20 اینچ برف) و به سرعت وارد روال جمع شدن چند روز در هفته و سپس بیشتر و سپس بیشتر شدیم. کاملاً طبیعی بود، و من میخواستم تا جایی که میتوانم در کنار اریک باشم در حالی که هنوز به اریک میدادم فضا او نیاز داشت.
مشکلات در شناسایی به عنوان یک زوج همجنسگرا
رایان: من اریک را به سرعت به دوستانم و والدینم پس از چند ماه که به ملاقاتشان می آمدند معرفی کردم. اریک کمی بیشتر طول کشید، و تردیدهایی وجود داشت، اما برای اکثر عزیزان ما، آشکار بود که چقدر به هم اهمیت می دهیم و چقدر خوشحالیم.
نام مستعار
رایان: من خیلی اریک بیب را صدا می زنم... اما با توله سگمان لولا در خانه، ما همدیگر را با نام های بابا (اریک) و پاپا (رایان) خطاب می کنیم.
استدلال
رایان: کمی عجیب است، اما ما واقعاً بحث نمی کنیم. تنها چیزی که ما در سکوت بحث می کنیم این است که چه کسی نصف شب از خواب بیدار می شود تا وقتی توله سگ ناله می کند بیرون بیاید. تولد به غیر از آن، در مورد چیزهایی که احساس می کنیم صحبت می کنیم و تقریباً مطابق با جریان هستند.
پیشنهاد
رایان: 2 سال بعد، وقتی با توله سگمان لولا زندگی مشترک داشتیم، و قبلاً در مورد سفر رحم اجاره ای خود صحبت می کردیم، تصمیم گرفتیم که یک روز بعد از ظهر در پاسیو خود ازدواج کنیم. زرق و برق دار نبود، روی یک زانو با یک حلقه لحظه ای در دست بود، اما در عین حال عالی و هیجان انگیز بود.
برنامه ها و تدارکات عروسی
رایان: قرار بود 12/19/2020 ازدواج کنیم اما متأسفانه به دلیل کووید-19 مجبور شدیم تاریخ را به 4/17/2021 موکول کنیم. این یک عصر کوچکتر و صمیمی در یک رستوران مزرعه به میز در جنوب مینیاپولیس است.
آماده سازی.
رایان: ما ابتدا در مورد مکان (مرغ مس) و نوازنده (جاشوا اشمیت) تصمیم گرفتیم و شروع به کار روی دیگری کردیم. فروشندگان از آنجا، مصاحبه عکاسان، فیلمبرداران، گرفتن عکس نامزدی، امتحان کردن تاکسدو و غیره. واضح بود که ما به یک متخصص نیاز داشتیم تا در اجرای چشم اندازمان به ما کمک کند، بنابراین یک هماهنگ کننده عروسی شگفت انگیز (رویدادهای Whitney James) استخدام کردیم.
با فروشندگان صحبت می کند.
ما بلافاصله متوجه شدیم که برخی از فروشندگان از زبان فرم intage + LGBTQIA استفاده نمی کنند، بنابراین اگر وب سایتی فقط زبان عروس و داماد را داشته باشد، ما بلافاصله از آن عبور کردیم. وقتی نوبت به امضای الکترونیکی قراردادها یا عبارتها میرسید، مجبور شدیم چند فروشنده را در این مورد فراخوانی کنیم از ایمیل ها/سوالات، اما در غیر این صورت، همه فروشندگانی که با آنها ملاقات کردیم بسیار خوشحال و حمایت کردند!
فروشندگان عروسی ما
وب سایت WithJoy.com، عکاس @jolsonweddings، فیلمبردار @eyetography_film_and_foto، نوازنده @joshuajschmidt، محل برگزاری @thecopperhen، هماهنگ کننده @whitneyjamesevents، گلفروشی هنوز TBD است، تاکسدوها هنوز TBD هستند
اگر می خواهید برجسته شوید، فرم را پر کنید: https://evol.lgbt/share-your-story/
پاسخ دهید