نامه عاشقانه: EDNA ST. وینسنت میلی و ادیت وین متیسون
در سال 1917، در آخرین سال تحصیلی خود در کالج واسار - که در سن 21 سالگی وارد شده بود و تقریباً به خاطر مهمانی های زیاد از آن اخراج می شد - ادنا سنت وینسنت میلی با ادیت وین متیسون، بازیگر سینمای صامت بریتانیایی آشنا شد و با او دوست شد. پانزده سال از او بزرگتر است جذابیت افلاطونی میلا که با روح تند، زیبایی باشکوه و سبک بی عیب و نقص متیسون گرفته شده بود، به سرعت به یک شیفتگی عاشقانه شدید تبدیل شد. ادیت، زنی که برای لذت بردن از نعمت های زندگی عذرخواهی نکرد، سرانجام ادنا را بوسید و او را به خانه تابستانی اش دعوت کرد. یک سری نامه های خلع سلاح پرشور دنبال شد. یافت شده در نامههای ادنا سنت وینسنت میلا (کتابخانه عمومی) - که همچنین عشق میلای به موسیقی و خودنگاره شوخآلودش را به ما هدیه داد - این اشتیاقهای کتبی آمیزهای از شور و غرور فلجکننده را به تصویر میکشد که برای هرکسی آشناست. همیشه عاشق بوده
ادنا در نامه ای به ادیت به صراحت سازش ناپذیر او هشدار می دهد:
"گوش کن؛ اگر در نامههای من به شما یا در مکالمهام، صراحتی را مشاهده کردید که تقریباً خام به نظر میرسد، - لطفاً بدانید که این به این دلیل است که وقتی به شما فکر میکنم به چیزهای واقعی فکر میکنم و صادق میشوم - و به نظر میرسد دعوا و دور زدن. بسیار ناچیز.»
در دیگری، او التماس می کند:
«هر کاری که به من بگویید انجام خواهم داد. … دوستم داشته باش، لطفا؛ دوستت دارم. تحمل دوستی تو را دارم پس هر چیزی از من بخواه ... اما هرگز "مدارا" یا "مهربان" نباشید. و دیگر هرگز به من نگو - جرأت نکن دوباره به من بگویی - "به هر حال، می توانی امتحان کنی" دوستی با تو! چون نمی توانم کارها را اینطور انجام دهم. ... من فقط از انجام کاری که دوست دارم - که باید انجام دهم - آگاه هستم و باید دوست شما باشم.
در دیگری، میلا به طرز درخشانی «تسلیم افتخار» را در دل هر شیفتگی مادی شده و هر معجزه ای از «عشق واقعی، صادقانه و کامل» بیان می کند:
«تو برای من نامه زیبایی نوشتی، نمیدانم آیا میخواستی به همان زیبایی باشد. - من فکر می کنم شما انجام دادید. زیرا به نوعی می دانم که احساس تو نسبت به من، هر چند ناچیز باشد، از نوع عشق است. ... هیچ اتفاقی که برای مدت طولانی برای من رخ نداده است، من را آنقدر خوشحال نکرده است که زمانی به دیدار شما خواهم رفت. - شما نباید فراموش کنید که در مورد آن صحبت کردید - زیرا این باعث ناامیدی بی رحمانه من می شود. ... من سعی خواهم کرد چند چیز بسیار خوب را با خود بیاورم. من هر چه از دستم بربیاید جمع می کنم و بعد وقتی به من گفتی بیا، همان طور که هستم با قطار بعدی می آیم. این نرمی نیست، مطمئن باشید. من به طور طبیعی از روی نرمی نیامده ام. بدان که این تسلیم شدن در برابر تو غرورآفرین است. من با خیلی ها اینطور صحبت نمی کنم.
پاسخ دهید