انجمن عروسی LGBTQ+ شما

پیشنهاد لزبین ها

داستان پیشنهاد واقعی ابی و کارینا

ابی: پیشنهاد او آن چیزی نبود که برنامه ریزی کرده بود. ما در بوستون، ماساچوست زندگی می کردیم که او من را خرید حلقه و برنامه ریزی کرده بود که آن را هفته بعد در نمایشگاه تحویل بگیرد. 

پیشنهاد لزبین ها

کووید به سواحل شرقی رسید و همه چیز هرج و مرج بود. ما می ترسیدیم در آپارتمان کوچک خود که با یک بیماری همه گیر مواجه بود گیر بیفتیم، بنابراین با خانواده ام تماس گرفتم و گفتم قرار است فوراً به غرب میانه برگردیم. من نمی دانستم، نامزدم کارینا منتظر رسیدن حلقه به مرکز شهر بود و چند روز قبل از حرکت ما، شهر تعطیل شد و حلقه من در یک نمایشگاه دربسته به دام افتاد. 

پیشنهاد لزبین ها

ما بوستون را بدون آن و بدون اینکه من بدانم استرس او تحت تأثیر قرار گرفته بود را ترک کردیم و سعی داشت برنامه های ویران شده خود را از من مخفی نگه دارد. بعد از دو روز متوالی رانندگی با ترس، کاملا خسته به خانه پدر و مادرم رسیدیم. ما حدود یک ماه را آنجا گذراندیم - کارینا با تماس های مخفیانه از کسی التماس می کرد که حلقه را پیدا کند و برای او بفرستد. 

 

پیشنهاد لزبین ها

خوشبختانه بعد از دو ماه انتظار آمد. او مرا به یک پیک نیک در پارکی برد که در آن بزرگ شدم و به سختی توانست سوال را در میان اشک‌ها برطرف کند. من با گریه برگشتم که می دانستم پیشنهاد کامل او خراب شده است. در چشمانم به او گفتم، این همه آن چیزی بود که تا به حال آرزویش را داشتم. لحظه ای شخصی و خاص که در میانه زمانی تاریک و نامطمئن به اشتراک گذاشتیم. 

حلقه های عروس
حلقه های عروس

گسترش عشق! به انجمن LGTBQ+ کمک کنید!

این داستان عاشقانه را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فیس بوک
توییتر
پینترست
پست الکترونیک (ایمیل)

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *