انجمن عروسی LGBTQ+ شما

نامه عاشقانه: النور روزولت و لورنا هیکوک

النور روزولت نه تنها به عنوان طولانی ترین بانوی اول آمریکا، بلکه به عنوان یکی از تأثیرگذارترین چهره های سیاسی تاریخ، یک قهرمان سرسخت زنان کارگر و جوانان محروم، دوام می آورد. اما زندگی شخصی او موضوع مناقشه های دائمی بوده است.

در تابستان 1928، روزولت با لورنا هیکوک، روزنامه‌نگار، ملاقات کرد که از او به عنوان هیک یاد می‌کرد. رابطه XNUMX ساله ای که به وجود آمد موضوع گمانه زنی های زیادی باقی مانده است، از عصر مراسم تحلیف FDR، زمانی که بانوی اول با یاقوت کبود دیده شد. حلقه هیکوک او را به باز کردن آرشیو مکاتبات خصوصی خود در سال 1998 سپرده بود. اگرچه بسیاری از صریح ترین نامه ها سوزانده شده بودند، 300 نامه منتشر شده در Empty Without You: The Intimate Letters Of Eleanor Roosevelt And Lorena Hickok (کتابخانه عمومی) - در عین حال کمتر از آشکارترین نامه‌های عاشقانه زن به زن تاریخ و بیشتر از دوستی‌های افلاطونی بزرگ زن در تاریخ - به شدت نشان می‌دهد که رابطه روزولت و هیکوک رابطه‌ای با شدت عاشقانه بوده است.

روزولت در 5 مارس 1933، اولین عصر افتتاحیه FDR، هیک را نوشت:

"هیک عزیزترین من -من نمی توانم امشب بدون یک کلمه به رختخواب بروم. کمی احساس می کردم که امشب بخشی از وجودم دارد می رود. تو آنقدر بزرگ شده ای که بخشی از زندگی من شده ای که بدون تو خالی است.»

سپس، روز بعد:

"هیک، عزیزم. آه، چقدر خوب بود که صدایت را شنیدم. خیلی ناکافی بود که تلاش کنم و به شما بگویم معنی آن چیست. خنده‌دار این بود که نمی‌توانستم آنطور که آرزو می‌کردم بگویم je t'aime و je t'adore، اما همیشه به یاد داشته باشید که دارم آن را می‌گویم، که با فکر کردن به شما می‌خوابم.»

و شب بعد:

"هیک عزیزم، تمام روز به تو فکر می کردم و یک تولد دیگر با تو خواهم بود، و با این حال صدایت را خیلی دور و رسمی به نظر می آوردی. اوه می‌خواهم بغلت کنم، دلم برای نزدیک کردنت درد می‌کند. انگشتر شما یک راحتی عالی است. به آن نگاه می کنم و فکر می کنم "او مرا دوست دارد، وگرنه من آن را نمی پوشم!"

و در نامه ای دیگر:

"کاش می توانستم امشب کنارت دراز بکشم و تو را در آغوشم بگیرم."

خود هیک با همان شدت پاسخ داد. او در نامه ای از دسامبر 1933 نوشت:

"من سعی کرده ام چهره شما را برگردانم - به یاد بیاورم که چگونه به نظر می رسید. خنده دار است که چگونه حتی عزیزترین چهره به مرور زمان محو می شود. به وضوح چشمان تو را به یاد می آورم، با نوعی لبخند تمسخر آمیز در آنها، و احساس آن نقطه نرم درست در شمال شرقی گوشه دهانت روی لب هایم.»

مسلماً، پویایی انسان حتی برای کسانی که مستقیماً درگیر آن هستند، به اندازه کافی پیچیده و مبهم است، و فرض کردن چیزی را با قطعیت مطلق از حاشیه یک رابطه نامه نگاری مدت‌ها پس از مرگ خبرنگاران دشوار می‌سازد. اما هرجا که در طیف افلاطونی و عاشقانه ممکن است حروف خالی بدون تو بیفتند، رکوردی زیبا از یک رابطه لطیف، استوار و عمیقاً عاشقانه بین دو زن ارائه می‌دهند که دنیا را برای یکدیگر معنا می‌کردند، حتی اگر دنیا هرگز کاملاً نباشد. ارتباط عمیق آنها را تایید یا درک کرد.

النور به لورنا، 4 فوریه 1934:

من از سفر به غرب می ترسم و با این حال خوشحال می شوم وقتی الی بتواند با شما باشد، از آن هم کمی می ترسم، اما می دانم که باید به تدریج با گذشته و دوستانتان تطبیق پیدا کنم. بنابراین بعداً درهای بسته بین ما وجود نخواهد داشت و برخی از این کارها را شاید تابستان امسال انجام دهیم. احساس خواهم کرد که تو به طرز وحشتناکی دوری و این مرا تنها می کند، اما اگر تو خوشحال باشی من می توانم آن را تحمل کنم و خوشحال هم باشم. عشق چیز عجیبی است، آزاردهنده است، اما در ازای آن چیزهای بیشتری به آدم می دهد!»

الی مورس دیکنسون، همسر سابق هیک، الینور به آن اشاره می کند. هیک در سال 1918 با الی آشنا شد. الی چند سال بزرگتر و از خانواده ای ثروتمند بود. او ولزلی بود که ترک تحصیل کرد و کالج را ترک کرد تا در آن کار کند مینیاپولیس تریبون، جایی که او هیک را ملاقات کرد که به او لقب تاسف بار "Hickey Doodles" را داد. آنها هشت سال در یک آپارتمان یک خوابه با هم زندگی کردند. در این نامه، النور به طرز قابل توجهی از این واقعیت که لورنا به زودی به سواحل غربی سفر می‌کند و در آنجا مدتی را با الی سپری می‌کند، سرد است (یا حداقل تظاهر می‌کند). اما او اعتراف می کند که از آن می ترسد. من می دانم که او در اینجا از "دگرباش" به شکل قدیمی تر استفاده می کند - برای نشان دادن عجیب.

النور به لورنا، 12 فوریه 1934:

"عزیزم عمیقاً و با محبت دوستت دارم و همین الان فقط یک هفته با هم بودن دوباره خوشحال کننده خواهد بود. من نمی توانم به شما بگویم که هر دقیقه با شما چه از نظر گذشته و چه در آینده چقدر ارزشمند به نظر می رسد. تا زمانی که می نویسم به تو نگاه می کنم - عکس بیانی دارد که دوستش دارم، نرم و کمی عجیب، اما بعد از آن من هر عبارتی را دوست دارم. مبارکت باشه عزیزم یک دنیا عشق، ای آر»

النور بسیاری از نامه های خود را با "یک دنیا عشق" به پایان رساند. علامت های دیگری که او استفاده کرد عبارت بودند از: "همیشه مال تو"، "با فداکاری"، "همیشه مال تو"، "عزیزم، دوستت دارم"، "یک دنیا عشق به تو و شب بخیر و خدا به تو برکت دهد" نور زندگی من """ "برکت بده و خوب باش و به یاد داشته باش که دوستت دارم"، "افکار من همیشه با توست" و "یک بوسه برای تو." و دوباره اینجاست که در مورد آن عکس هیک می نویسد که به عنوان پایه اما نه چندان کافی برای لورنا عمل می کند. 

"هیک عزیزم، من معتقدم که هر بار رها کردنت سخت تر می شود، اما این به این دلیل است که نزدیک تر می شوی. انگار به من تعلق داشتی، اما حتی اگر با هم زندگی می‌کردیم، گاهی اوقات باید از هم جدا می‌شدیم و حالا کاری که می‌کنی آنقدر برای کشور ارزش دارد که نباید شکایت کنیم، فقط این باعث نمی‌شود که من کمتر دلتنگت می شوی یا کمتر احساس تنهایی می کنم!»

 لورنا به النور، 27 دسامبر 1940:

"دوباره متشکرم، عزیزم، برای همه چیزهای شیرینی که به آنها فکر می کنی و انجام می دهی. و من تو را بیشتر از هر کس دیگری در جهان دوست دارم به جز پرینز - که اتفاقاً هدیه شما را یکشنبه روی صندلی پنجره کتابخانه کشف کرد.

اگرچه آنها به رشد خود ادامه دادند - به خصوص با شروع جنگ جهانی دوم که النور را مجبور کرد تا زمان بیشتری را برای رهبری و سیاست و زمان کمتری را برای زندگی شخصی خود صرف کند - هیک و النور همچنان برای یکدیگر نامه می نوشتند و برای یکدیگر هدایای کریسمس می فرستادند. به هر حال پرینز سگ هیک است که او را مانند یک کودک دوست داشت. النور آنقدر او را دوست داشت که برایش هدیه هم بخرد.

 

النور روزولت و لورنا هیکوک

لورنا به النور، 8 اکتبر 1941:

"منظورم همان چیزی بود که در سیمی که امروز برای شما فرستادم گفتم - هر سال به شما افتخار می کنم. من هیچ زن دیگری را نمی شناسم که بتواند پس از 50 سالگی این همه کار را انجام دهد و آنها را به خوبی انجام دهد، عشق. تو خیلی بهتر از چیزی هستی که فکر میکنی عزیزم تولدت مبارک عزیزم، و تو هنوز کسی هستی که بیشتر از هر کس دیگری در دنیا دوستش دارم.»

اگر هیک و النور واقعاً در این مرحله از هم جدا شده بودند، مطمئناً کلیشه لزبین هایی را که به همسر سابق خود آویزان شده بودند، برآورده می کنند. در سال 1942، هیک شروع به دیدن ماریون هارون، قاضی دادگاه مالیاتی ایالات متحده کرد که ده سال از او کوچکتر بود. نامه های آنها ادامه داشت، اما بسیاری از عاشقانه ها از بین رفت و آنها واقعاً شبیه دوستان قدیمی به نظر می رسیدند.

النور به لورنا، 9 اوت 1955:

"هیک عزیزترین، مطمئناً در پایان زمان های غم انگیز را فراموش می کنی و در نهایت فقط به خاطرات خوش فکر می کنی. زندگی چنین است، با پایان هایی که باید فراموش شوند.»


هیک چند ماه پس از مرگ FDR به رابطه خود با ماریون پایان داد، اما رابطه او با النور به آنچه که بود برنگشت. مشکلات سلامتی مداوم هیک بدتر شد و او از نظر مالی نیز دچار مشکل شد. در زمان این نامه، هیک فقط با پول و لباس هایی که الینور برای او فرستاده بود زندگی می کرد. النور سرانجام هیک را به کلبه اش در وال کیل نقل مکان کرد. در حالی که نامه‌های دیگری هم وجود دارد که آنها به مرگ النور در سال 1962 رد و بدل کرده‌اند، به نظر می‌رسد که این گزیده‌ای مناسب برای پایان دادن به آن است. حتی در مواجهه با روزهای تاریک برای هر دوی آنها، النور در نحوه نوشتن زندگی مشترک آنها روشن و امیدوار باقی ماند. هیک هرگز دوست نداشت النور محبوبش را با مردم و مطبوعات آمریکا در میان بگذارد، تصمیم گرفت در مراسم خاکسپاری بانوی اول سابق شرکت نکند. او به طور خصوصی با دنیای عشقشان خداحافظی کرد.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *